سر کلاس مثنوی، استاد گفتن باوری در عرفان جاریه که معتقده شیطون گناهی مرتکب نشده، بلکه از اونجایی که ایمان عمیقی داشته که فقط باید برای خالق سر فرود آورد، به انسان گلی تعظیم نکرده. یعنی آخی شیطون نازم، گل پیازم، چه قدر ما بدیم که تو رو لعنت می‌کنیم و این نسبیت‌گرایی‌ها.

داشتم به قصه‌های کلاسیک و جهان سرگرمی امروز فکر می‌کردم، تو قصه‌ها، معمولا یک جنگ تن به تن خیر و شری جریان داشت، معمولا اکثریت با شر بودن و تعداد سپاه خیر قلیل بود، معمولا در انتهای قصه و در این کارزار، سپاه خیر بود که پیروز میشد هرچند با عده‌ای اندک. اما الان یک نسبیت‌گرایی داره به خورد همه چیز می‌ره، مثلا جادوگر زیبای خفته ناگهان دلبسته‌ی دخترک میشه و نجاتش میده، یا گرگ شنل‌قرمزی نادم و پشیمان میشه و اون‌ها تا آخر عمر به خوبی و خوشی در کنار هم زندگی می‌کنن، این شر رو حالا داریم به صورت مع جلوه می‌دیم. که شری عظیم، با وجود تمام رذالت‌ها و خباثت‌هایی که مرتکب شده، به ناگه تحول زده میشه و توبه می‌کنه و به سپاه خیر ملحق میشه. در این که در توبه همیشه بازه شکی نیست، اما حرف من ورای این‌چیرهاست.

نسبیت‌گرایی که میگه خیر مطلق یا شر مطلقی در جهان وجود نداره، حق و باطلی در کار نیست و همه چیز می‌تونن هم خوب و هم بد باشن. فلسفه‌ای که می‌گه اِن دیدگاهِ اِن آدم در یک زمان در رابطه با یک موضوع، درستن. همه درست می‌گید، همه خوبید، بحث نکنید.

نسبیت‌گرایی به اینجا ختم نشده، به درک باطل و شر و حتی دلسوزوندن برای اون‌ها منجر شده، ما باید شرایط نامادری سیندرلا رو درک کنیم و بدونیم وضعیت بد باعث اون حجم از پلیدی شده، ملکه‌ی بدجنس سفیدبرفی، کودکی تلخی داشته و باد بهش حق داد که بد باشه، باید به ظلم و باطل و شر حق داد، این نتیجه‌ی نسبیت‌گراییه.

معتقد نیستم که باید آدم‌ها رو با خط کش خوب و بد جدا کرد، یا انسانی که بسیار پیچیده و متفاوت از دیگریه باید به یک شکل تفکر کنه و همگی در یک قالب زیستی بمونن، ابدا حرفم این نیست.

اما حق و باطل و خیر و شر در جهان، وجود ندارن؟ در ادامه، قدرت اختیار و انتخاب چطور؟

اگه با عینک نسبیت‌گرایی به تاریخ، جهان و آفرینش نگاه کنیم، که می‌کنیم، همه چیز وجشتناک نمیشه؟  هر باطلی می‌تونه روی صندلی حق جلوس کنه و هر حقی هم لباس باطل بر تنش بدوزه، یا بدتر، باید برای این باطل طفلکی دل سوزوند چون روزگار وادارش کرده به این شکل بودن.

حرفم با این جملات پراکنده اشاره به حق و باطل و بعد از اون قدرت اختیاره.

باوری که با فرهنگ غربی گره خورده و حالا هم از طریق ابوالهول رسانه، به درون بچه‌های ما جاری میشه و دیگه نیازی به روضه خوندن من نیست.

.

قصه مهم است و جای قصه‌های داخلی هم .


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها